جدول جو
جدول جو

معنی شکسته سلاح - جستجوی لغت در جدول جو

شکسته سلاح
(شِ کَ تَ / تِ سِ)
شکسته سلیح. که اسلحۀ جنگی وی شکسته باشد:
یکایک سواران پس اندر دمان
شکسته سلاح و گسسته روان.
فردوسی.
رجوع به شکسته سلیح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ تَ / تِ سِ)
شکسته سلاح. که ابزار جنگی وی شکسته باشد:
شکسته سلیح و گسسته کمر
نه بوق و نه کوس و نه پا و نه سر.
فردوسی.
شکسته سلیح و گسسته دلند
تو گفتی که از غم همی بگسلند.
فردوسی.
رجوع به شکسته سلاح شود
لغت نامه دهخدا